1991
۷.۱۳.۱۳۸۹
  35
من بودم. روی موتور بودم. موتور و من روی جاده بودیم و با سرعتی خفن به سمت مقصدی کاملاً معلوم به‌تاز می‌تازیدیم. در احوالات خودم سرگردان و سرگشته بودم که لحظه‌ایی به خودم اومدم. شیعی رو وسط جاده، در 500متری خودم دیدم. هنوز به 300متری نرسیده بودم که کاشف به عمل اومد که خری دراز گوش، سفید روی و ماه‌چهر نصف عرض جاده رو اشغال کرده و به نقطه‌یی نامعلوم در مقابلش بر و بر نگاه می‌کند. ما هم به قاعده‌ی سر سوزنی در خود ریده بودیم که ای داد! من خر، اونم که خر الان خر تو خر می‌شه! اما خداوند تبارک و تعالا ما را مرهون نعمات خفن خودشان قرار دادند و ترمز(رضی‌الله‌عن) را به یاد ما انداختند. ترمز(رضی‌الله‌عن) هم زحمت باقی را کشید. این شد که ما از روبروی خر مبارک رد شدیم و به سوی مقصد کاملاً معلوم خود رهسپار گشته شدیم. تمام!


پ.ن: یه روز می‌رسه همین خرا من و به لا بدن، ببین کی گغتم!!!

برچسب‌ها: ,

 
نظرات:
یا خریت ها!
شیفته ی شخصیت خره وسط جاده زل زده به نقطه ای نامعلوم شدم. کاشکی بودم عکسشو برمیداشتم. خیلی گرافیکه
 
اگه جا من بودی عکس و مکس یادت می‌رفت!! من فقط تا 5دقیقه بعدش داشتم فک می‌کردم که این خره با خودش چی فک کرده اومده اونجا واستاده!! تا اون موقع به خر بودن خرها ایمان نداشتم تا خودم با چشای خودم دیدم!!
 
نکنه تصادف کرده بودی و حتی بعد از ارسال این پست هم از فرط داغ بودی حواست نبوده!
دارم همچین کم کم نگرانت میشم. کوشی؟!
 

ارسال یک نظر

اینجا فقط من حق فحش دادن رو دارم. به حق خودتون راضی باشید.

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
1991 تنها یه سال نیست

نام:

نوشته‌های پسری دورافتاده. فقط همین. دنبال چیز دیگه‌ایی نگردید.

بایگانی ها
04/01/2010 - 05/01/2010 / 07/01/2010 - 08/01/2010 / 08/01/2010 - 09/01/2010 / 09/01/2010 - 10/01/2010 / 10/01/2010 - 11/01/2010 / 11/01/2010 - 12/01/2010 / 12/01/2010 - 01/01/2011 / 01/01/2011 - 02/01/2011 /


Powered by Blogger

اشتراک در
پست‌ها [Atom]