1991
۵.۱۰.۱۳۸۹
  16
یارویی وسط دفتر مدرسه، پنج شیشتا معلم دورش کرده‌ان که:
چرا سر درس هندسه هواپیما کاعذی درست کردی، چوب تو اونجای بغلیت کردی، با دماغت بازی کردی، گوشت و پاک نکردی، موهات و کچل نکردی، با معلم دعوا کردی؟
این یارو که آسمون خراب شده بود رو سرش مستدلاً گفت:
ببینید! نمی‌خوام توهین کنم اصلاً هم قصد بی‌تربیتی ندارم. شما یه "خر" رو درنظر بگیرید! وقتی یکی یه لگد بهش می‌زنه خوب اونم بهش جواب می‌ده دیگه حالا من که آد..م..م..!
شما تصور کنید که توی اون لحظه دفتر مدرسه به چه روزی می‌تونه افتاده باشه! یکی روی مبل به خودش می‌پیچید و از خنده روده بر شده بود، یکی به میز تکیه داده بود و دستش روی دلش بود.
بدین شرح بود که خطر از بیخ گوش یارو گذشت و تبرعه شد..!!



یواشکی نوشت: یارو = من !

برچسب‌ها:

 
نظرات:
سلام
انگار دوباره نظر اول منم! جدی چه جراتی داشتی! شانس آوردی که تبرئه شدی!
 
اصولاً اینجا نظر دومی وجود نداره که شما اولیش باشی! ما اینجا برا تخلیه خودمون می‌نویسیم قاعدتاً هیشکی از پس‌ماندهای ذهن ما خوشش نمیاد .
شمام که میایی منت می‌زاری والا توقعی نیست ..
 
سلام
فکر کنم این دفعه ذهنتو یه کم به کار انداختیا چون از این یکی خوشم اومد .
ولی فکر نکن اگه این چیزارو بنویسی از ذهنت بیرون میرن تازه تو ذهنت تثبیتم میشن حتی با نوشتن مطالب متفاوت می تونی شخصیت متفاوتی پیدا کنی اینا رو از خودم نمیکما می تونی امتحانش کنی
منظوره مجتبی شجاعتت تو دفتر مدرسه است فکر نکنم مربوط به نظر من باشه
حرفای اون روزمو به دل نگیر از دست یکی خیلی ناراحت بودم سر تو خالی کردم
 
ناشناس‌جان!
اگه قرار بود من حرفای ملت رو به دل بگیرم که حسابم با کرام‌الکاتبین بود.

شجاعت کجا بود! تا الان وقتی بهش فکر می‌کنم ازحجالت سرخ می‌شم بس که اسکولاریته‌ی کارم زیاد بود!

من نمی‌دونم تو چی می‌گی ولی چیزایی که "بعضاً" اینجا می‌نویسم چیزایاً که توی بدترین شرایط روحیم بهم حمله می‌کنن و زندگی رو بهم زهر می‌کنن. هرکدوم به نوعی. وقتی اینجا می‌نویسم احساس می‌کنم که از شرشون راحت شدم. بلاخره این رازهای لعنتی رو با یکی دیگه درمیون گزاشتم و راحت شدم...

وایی! خسته شدم ایقد نوشتم! پیر شدیم..
 
به هر حال برای من جالبه، حالا به هر دلیلی که می نویسی بنویس.
 
بد نيست خصوصا اين اخرييه اين دليليم كه ميگي قانع كنندست اما كجاش جالبو شگفت انگيزه اخه به كي بگم ترو خدا
 
خوشمان آمد!
نوشتار و حرکات بدیع یارو و هپی اند ماجرا را
 

ارسال یک نظر

اینجا فقط من حق فحش دادن رو دارم. به حق خودتون راضی باشید.

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
1991 تنها یه سال نیست

نام:

نوشته‌های پسری دورافتاده. فقط همین. دنبال چیز دیگه‌ایی نگردید.

بایگانی ها
04/01/2010 - 05/01/2010 / 07/01/2010 - 08/01/2010 / 08/01/2010 - 09/01/2010 / 09/01/2010 - 10/01/2010 / 10/01/2010 - 11/01/2010 / 11/01/2010 - 12/01/2010 / 12/01/2010 - 01/01/2011 / 01/01/2011 - 02/01/2011 /


Powered by Blogger

اشتراک در
پست‌ها [Atom]