1991
۴.۱۸.۱۳۸۹
  6
ننه‌ی گرامی‌مان وقتی بچه بودیم می‌فرمود:
بچه! وقتی بزرگ شدی باید کنکور بدی!
و می‌گفتیم: من باید به کی کون‌کور بدم؟
وقتی جای 5انگشت کشیده و صاف ننه‌ي گرامی‌مان روی صورت‌مان نقش بست فهمیدیم که کون‌کور چیز بدی‌ه!
الان که دقیقاً یک هفته و 35ساعت و 35دقیقه و 25ثانیه از کون‌کور می‌گذره می‌فهمم که کون‌کور رو نباید به کسی داد بلکه اون "کسی"ـه که از آدم می‌گیره. همه‌جا از عواقب بد کون‌کور روی روحیه و جسم پشت‌کون‌کوریا حرف می‌زنن. من این رو وقتی ننه‌ی‌گرامی‌مان کشیده‌ی‌آبدارش رو نثارم کرد نمی‌فهمیدم. اما الان خوب می‌‌فهمم. می‌فهمم که کون‌کور دادن چقدر سخته و 4ساعت روی یک صندلی 30*30 نشستن چقدر به ماتحت آدم صدمه می‌زنه. می‌فهمم که هرروز به امید اینکه تست‌های 1تا100 رو تا ظهر زده باشم، از خواب پاشم چقدر شبیه خوردن محتویات چاه مستراح‌ـه. من همه‌ي اینها و خیلی چیز‌های دیگه رو می‌فهمم. اما نمی‌فهمم که چرا ما باید کون‌کور بدیم. برای رفتن به دانشگاه؟ برای نرفتن به سربازی؟ برای فحش نخوردن از بردار/خواهر بزرگتر؟ برای مسخره نشدن توسط دوستان مشابه گورخر؟ یا برای اینکه فقط انجامش داده باشیم؟ نمی‌دونم! و تا وقتی که نتایج بیاد من فقط باید به خودم امیدواری بدم که، هی! مرد هنوز امیدی هست!
بله! الان دقیقاً یک هفته و 35ساعت و 35دقیقه و 25ثانیه از کون‌کور گرفتن می‌گذره.

برچسب‌ها: ,

 
نظرات:

ارسال یک نظر

اینجا فقط من حق فحش دادن رو دارم. به حق خودتون راضی باشید.

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
1991 تنها یه سال نیست

نام:

نوشته‌های پسری دورافتاده. فقط همین. دنبال چیز دیگه‌ایی نگردید.

بایگانی ها
04/01/2010 - 05/01/2010 / 07/01/2010 - 08/01/2010 / 08/01/2010 - 09/01/2010 / 09/01/2010 - 10/01/2010 / 10/01/2010 - 11/01/2010 / 11/01/2010 - 12/01/2010 / 12/01/2010 - 01/01/2011 / 01/01/2011 - 02/01/2011 /


Powered by Blogger

اشتراک در
پست‌ها [Atom]