1991
۴.۲۹.۱۳۸۹
  11
+ مردک چرا گوشی رو برنمی‌داری؟
- هان؟
+ حاجی حالم خرابه!
- زنگ بزن اورژانس
+ حاجی حوصلم سررفته!
- بتمرگ بزار ما هم بتمرگیم!
+ حاجی بریم یخ بندازیم تو شرت مجتبی بخندیم؟
- نه! فلشم پیششه!
+ پَ بریم زنگ خونه اکبر و بزنیم فرار کنیم..
- اونم دوره..
+ انگلک میثم بدیم؟
- نه! وحشی شده!
+ سیم‌کلاچ دل‌پیه‌رو رو بکشیم؟
- نه! قراره یکی جور کنه!
+ خونه خالی سراغ داری؟
- آره! کسی داری؟
+ نه!
- کـ.ـسخولی دیگه..
+ حاجی دلستر لایت دارم می‌خورم..
- همونایی که عین شاـش گوره‌خره؟
+ آره!
- نه! خودت بخور!
+حاجی یه دختره‌اس هی تهدید می‌کنه!
- چی می‌گه؟
+می‌گه میام خونه‌ات!
- خوب بگو بیاد! خوبه که!
+ نه! می‌گه میام به ننه‌ات می‌گم!
- چی بگه؟
+ پیچوندمش!
- شماره‌اش و اس‌ام‌اس کن
+ حاجی عینه بلا توی تولایته!
-  همین الان بگو!
+ حالا می‌دمت!  حاجی فیلم چی داری؟
- آواتار رو پس آوردی؟
+ حاجی کاری نداری؟
- بی‌پدر!
+ خدافظ!

برچسب‌ها: ,

 
نظرات:
سلام
وبلاگت رو اتفاقی پیدا کردم(به واسطه کامنت معروفت توی وبلاگ یلدا). اسم قحط بود که یخ بندازی تو "شورت" مجتبی؟؟؟ حالا حمیدی، مسعودی، چه می دونم. "شورت" رو هم "شرط" نوشتی!!
 

ارسال یک نظر

اینجا فقط من حق فحش دادن رو دارم. به حق خودتون راضی باشید.

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی
1991 تنها یه سال نیست

نام:

نوشته‌های پسری دورافتاده. فقط همین. دنبال چیز دیگه‌ایی نگردید.

بایگانی ها
04/01/2010 - 05/01/2010 / 07/01/2010 - 08/01/2010 / 08/01/2010 - 09/01/2010 / 09/01/2010 - 10/01/2010 / 10/01/2010 - 11/01/2010 / 11/01/2010 - 12/01/2010 / 12/01/2010 - 01/01/2011 / 01/01/2011 - 02/01/2011 /


Powered by Blogger

اشتراک در
پست‌ها [Atom]